مقاله حاضر با ارزيابي خواستها و نيازهاي افرادي كه به خصوص در زمينه بازاريابي خواهان توفيق و كاميابي هستند، منشاء و ريشه همه عوامل پيروزي يا شكست را روحيات دروني اشخاص ميداند و معتقد است كه يك فرد براي رسيدن به موفقيت بايستي از يك طرف قابليتها و توانمنديهاي خود را بشناسد و آنها را تقويت كند و از سوي ديگر با محدوديتها و موانع موجود آشنا شده و بر آنها فايق بيايد. نويسنده اين مقاله در پايان ۵۰ عامل را به عنوان شكست بازاريابي بر ميشمارد.
شكست نقطهي مقابل «موفقيت» نيست. ترجيحا بايد اظهار داشت كه بهتر است نقطه متضاد موفقيت را عواملي نظير بيتفاوتي و سهلانگاري در نظر بگيريم چرا كه بيتفاوتي و بيمسئوليتي ميتواند ما را در جاده توهم و بيميلي قرار دهد. در اين شرايط بيهوده تلاش ميكنيم و اهداف غيرواقعي براي خود در نظر ميگيريم و نميتوانيم به خواستهاي خود جامهي عمل بپوشانيم.
از سوي ديگر اگر بخواهيم موفقيت را بررسي كنيم بايد اذعان كنيم كه موفقيت صرفا در «رسيدن» و «ثمر يافتن» است كه ميتواند معنا پيدا كند. اصلا از سوي ديگر اگر بخواهيم بر روي محدوديتها و موانع برچسب شكست بزنيم، با اين كار ارزش ذاتي و وجوديمان را از بين ميبريم و توانايي تغيير شرايط را از دست ميدهيم. بايد توجه داشت كه هنر فائق آمدن بر محدوديتها را بيشتر ميتوان به عنوان يك تمرين معنوي و روحاني در نظر گرفت. اين امر به شما ارزش، احترام، و شان خاصي ميبخشد، و سبب ميشود كه خودتان را به عنوان يك پيشرو در مسير سفر به سوي كسب موفقيتهاي بيشتر ببينيد.
بسياري از افراد قضاوتهاي ناآگاهانه و نسنجيدهاي از خود و تواناييهايشان دارند و قادر نيستند كه تصوير مناسبي از شخصيت فرديشان در ذهن بسازند. اين قبيل افراد مسير صحيح معنوي زندگي خود را پيدا نكردهاند و در برخي موارد شاهد آن هستيم كه پسماندههاي عاطفي مسموم گذشته را با خود حمل ميكنند و به هيچ وجه قادر به زمين گذاشتن آنها نيستند.
عموما ماهيت وجودي افراد از دو جزء تشكيل ميشود؛ از يك طرف قسمتي از وجودتان هست كه به شما اجازه پيشروي نميدهد، و از سوي ديگر قسمت ديگري از وجودتان هم هست كه شما را تشويق ميكند تا موقعيتهاي جديد را در آغوش بگيريد. به جاست تنشي كه ميان اين دو جزء ايجاد ميشود را نه تنها به منزله يك امتياز ويژه محسوب كنيد، بلكه بايد آن را به عنوان نوعي عرصهي مولد كه حاوي گونهاي تعادل و آرامش است نيز در نظر بگيريد.
اين قابليت به شما كمك ميكند تا بتوانيد ارزيابي دقيقي از خواستها و نيازهاي خود داشته باشيد. البته رسيدن به تعادل و آرامش مبحثي نيست كه بتوان به راحتي و با سرعت زياد به آن دست پيدا كرد. براي رسيدن به مطلوب خود بايد يك روند معقول، آن هم در يك بازه زماني معين طي كنيد. اصولا طبيعت پالايش و پاكسازي روح بدين شرح است: «تبديل كردن همهي محدوديتها و تاريكيها به روشنايي». همچنين طبيعت شفا و بهبودي نيز اين چنين است: ريشهكن كردن علائم و الگوهاي اخلاقي و رفتاري دست و پاگير و روشن كردن اين مطلب كه چه كسي هستيم و چه كسي ميخواهيم باشيم، اما مسئلهاي كه بايد بيش از پيش به آن توجه داشت اين است كه «شكست نقطه مقابل موفقيت نيست» ترجيحا ميتوان اظهار داشت كه: «نقطه مقابل موفقيت، چيزي نيست جز بي تفاوتي و سهلانگاري».
به اين خاطر كه بيتفاوتي ما را در جاده سهلانگاري و بيمسئوليتي قرار ميدهد، سبب ميشود تلاش بيهوده به خرج دهيم و اهداف غير واقعي براي خود در نظر بگيريم.
موفقيت سراسر رسيدن و ثمر گرفتن است. گاهي اوقات شايد براي رسيدن به موفقيت لازم باشد عقبنشيني كنيم تا بتوانيم به آرامش و سكون بيشتري دست پيدا كنيم، و شايد گاهي اوقات لازم باشد از پيشرويهاي يك سويه به سمت ناشناختهها دست بكشيم. اگر هدف مورد نظر خيلي فراتر از دستيابي باشد و ما با تمام قدرتمان تلاش كنيم تا بتوانيم به آن دست يابيم، ميتوانيم نتيجه بگيريم كه موفقيت در همان تلاشي كه ميكنيم نهفته است، در همان طي كردن مسير، در توانايي تلاش كردن، در استطاعت رسيدن به مطلوب، در كمالي كه تماميت جسم، ذهن و قلبمان را محصور كرده و آنها را هم همسو ميكند تا هدفي را كه ميخواهيم دنبال كنيم.
در راه رسيدن به رشد معنوي، ما نميتوانيم روند پيشرفت خود را از ميزان كارهايي كه براي انجام دادن باقي مانده است، ارزيابي كنيم. چرا كه ما هيچ وقت نميتوانيم بفهميم چه مدتي طول كشيده تا براي چالشي كه در حال حاضر با آن روبرو هستيم، آماده شويم. چالشي كه حتي اگر ساده هم به نظر برسد، باز هم كاملا سخت است و بيانگر گامي مهم در بالغسازي روح بشريت به شمار ميرود. نميتوان گفت كه ما در حال حاضر در كجاي اين مسير رشد قرار گرفتهايم. ما نميتوانيم جايگاه فعلي خود را در مقام مقايسه با جايگاه ديگران مشخص كنيم.
دليل اين امر كاملا واضح است: شايد فردي را كه ما ميبينيم توانسته كارهايي را انجام دهد كه ما نميتوانيم با موفقيت به پايان برسانيم، ولي شايد در حوزههاي ديگري دچار مشكل باشد كه ما از آن بياطلاع هستيم. چون نقاط ضعف آنها را به عينه نميبينيم، احساس ميكنيم كه اصلا وجود ندارد. هر كسي در مرحلهي رشد، بر چيزي غلبه ميكند و از يك سطح به سوي سطح ديگر گام بر ميدارد تا در مسير خود، رشد و تعالي پيدا كرده و به نور و حقيقت دست پيدا كند هيچ راه كمالي به غير از اين وجود ندارد و اين مسئله چيزي نيست كه به شما بدهند يا اعطا كنند. بايد آن را به دست بياوريد و اين امر تنها با يك تصميم ذهني كه با خود بگوييد: «من بايد آن را به دست آورم» ميسر نخواهد شد. و روح شما بايد تمام مراحل تزكيه را تجربه كند.
انتقال از شكست به موفقيت شامل چه مراحلي است؟
سطوح گذر از شكست و رسيدن به موفقيت شامل چه مواردي ميشود؟ ابتدا بايد به خودتان آزادي بدهيد؛ افزايش موفقيت شما به شدت و كثرت ميزان آزاديهايي كه براي خود قائل ميشويد بستگي دارد.
بايد ببينيد كه تا چه اندازه ميتوانيد خودتان را از قيد و بندها و محدوديتها نجات دهيد. موفقيت فردي، مسئلهاي نيست كه تعريف خاصي داشته باشد، و يا بتوان براي آن استانداردهاي جهاني قائل شد و سپس براي رسيدن به آن استانداردها تلاش نمود. زماني به موفقيت دست پيدا خواهيد كرد كه با خودتان صادق باشيد. بايد اين جرات را پيدا كنيد كه خودتان باشيد و با تمام وجود درك كنيد كه در اعماق وجودتان چه چيزي نهفته است. بايد ببينيد كه چشمهاي جهان به مقبوليت عام بيش از صداقت اهميت ميدهد. شايد تصور كنيد كه فرهنگ يا رسوم حاكم بر جامعه حيطهاي از موفقيت را نمايان ميسازد، ولي همين استانداردهاي مرسوم، براي سال بعد، نسل بعد، و دوره بعد تغيير ميكنند و ديگر به عنوان موفقيت محسوب نميشوند؛ اما استنباط ما از حقيقت و اين كه چه كسي هستيم هميشه ميتواند مبين موفقيت باشد، چرا كه با اين ديد كاري نكردهايم جز اندازهگيري حقيقت و اين حقيقت جويي و حقيقت شناسي تنها آزاديهاي بيشتري را براي ما به ارمغان ميآورد، و ما را از روشنايي به سوي نورهاي تابندهتر هدايت مينمايد.
اگر با يكي دو بار غواصي كردن، مرواريد صيد نكردي از اقيانوس ايراد نگير، بگرد نقاط ضعف غواصي خود را پيدا كن، شايد هنوز هم به عمق كافي نرسيدهاي.
شكستي نيست مگر دست كشيدن از تلاش
حال كه با مفاهيم شكست و موفقيت بيشتر آشنا شديد با هم عواملي را كه باعث ميشود ما در كارمان نتوانيم نتايج دلخواه را بگيريم، بررسي ميكنيم:
۱- ننوشتن اهداف، نميدانند از زندگي چه ميخواهند، هيچ هدف يا آرزويي ندارند يا اهدافشان مبهم است.
۲- ميخواهند بهترينها را به خدمت بگيرند، به جاي اين كه خود بهترين باشند.
۳- نداشتن تعهد، در نتيجه هيچ عملي انجام ميدهند.
۴- بينظماند، (يك ميز بهم ريخته.)
۵- دفتر ثبت ندارند، معاملات و رد و بدلها را نمينويسند.
۶- فقط به فكر خودش است و اهميت نميدهد زيرمجموعههايش چه ميكنند.
۷- پيغامگير تلفني ندارد و قابل دسترسي نيست.
۸- تلفنها را سريع پاسخ نميدهد.
۹- نداشتن اطلاعات كافي در زمينه بازاريابي (در نتيجه بيعلاقه و كسل ميشود)
۱۰- بد قول است و سرقرار دير ميرسد و توضيحي هم نميدهد.
۱۱- افرادي را كه دعوت ميكند پيگيري نميكند، انگار اهميتي ندارد.
۱۲- خيلي زود دست ميكشد و تسليم ميشود.
۱۳- با بروز مشكلات و مسائل بيانگيزه ميشود و دچار ترديد، لذا سرعتش كم ميشود.
۱۴- در مورد ساير سيستمها (شركتهاي ديگر) بددهني ميكند و لذا اعتبار خود را به عنوان يك انسان مثبت از دست ميدهد.
۱۵- واقعا در مورد كار جدي نيست.
۱۶- حرمت نفس پاييني دارد و با ماشين و لباس كثيف اين طرف و آن طرف ميرود.
۱۷- تنبل است، ميخواهد بدون كار كردن دستمزدهاي خود را از طريق كار كردن همكارانش بگيرد.
۱۸- سندهايي كه به ديگران ميدهد كثيف، بدخط و ناخوانا است.
۱۹- شركت خود را نميشناسد.
۲۰- نشناختن كالايي كه تبليغ ميكند.
۲۱- به شكايت و گلهگزاريهاي همكارانش توجه نميكند.
۲۲- موفقيتهاي همكارانش را بيان نميكند.
۲۳- كارهايش را روزانه انجام نميدهد، به جاي روزي ۱ ساعت هفتهاي ۷ساعت كار ميكند.
۲۴- از دستمزد گرفتن مديران خود ناراحت است.
۲۵- مدام شركت، مديران، محصول و نحوه دستمزد دهي را سرزنش ميكند، نق ميزند (نميخواهد مسئوليت قبول كند).
۲۶- توقعات غيرمنطقي و غيرواقعي در برابر تلاش كم خود دارد.
۲۷- به جاي همنشيني با افراد موفق و مديران ارشد با افراد منفيباف همنشيني ميكند.
۲۸- اصلا صبور نيست، ميخواهد بدون اين كه زيرسازي كند شرايط را فراهم آورد و زود به درآمد بالا برسد.
۲۹- اطلاعات جديد را به همكاران و يا مديران خود سريع انتقال نميدهد.
۳۰- مدام شكايت ميكند، زود افسرده شده و بسيار ضعيف ظاهر ميشود.
۳۱- مدام از اين شاخه به آن شاخه ميپرد.
۳۲- در گير نامههاي زنجيرهاي، و سيستمهاي سرمايهگذاري و … ميشود.
۳۳- به جاي تلاش فردي ميخواهد با زيركي، ديگران كار او را انجام بدهند.
۳۴- از پرداخت هزينههاي مثل كاتالوگ، جلسات آموزشي و … اضافي خودداري ميكند.
۳۵- انتقادها را شخصي تلقي ميكند.
۳۶- نميتواند خود را با تغييرات شركت وفق دهد.
۳۷- فقط پول برايش مهم است.
۳۸- به راحتي تحت تاثير اخبار و امواج منفي از طرف دوستان و افراد فاميل قرار ميگيرد و به اخبار مثبت هيچ توجهي نميكند؛ او از خود نظري ندارد.
۳۹- به جاي اين كه اكثر وقت خود را با همكارانش باشد تنهاست.
۴۰- به مسئله مطلقگرايي زياد وابسته است و تحمل هيچ كم و كاستي را ندارد.
۴۱- اصلا برنامهاي براي موفقيت ندارد، بلكه برنامههايش براي شكست آماده شده است.
۴۲- ظاهري غيرحرفهاي و غيرشيك دارد.
۴۳- هميشه به دنبال بهانهتراشي است.
۴۴- فكر ميكند همه چيز را بلد است.
۴۵- مطالعه ندارد و اطلاعات خود را به روز نميكند و از افراد متخصص در زمينه تبليغات و بازاريابي استفاده به عمل نمياورد.
۴۶- از نظر ظاهري در وضع مزاجي خوبي نيست و انرژي كافي ندارد.
۴۷- فكر ميكند همه چيز را خودش ميداند و در هر مسئلهاي اظهار نظر ميكند.
۴۸- به شايعات گوش ميدهد و سادهلوحانه با هر حرفي كار را متوقف ميكند.
۴۹- براي اين كه جالب به نظر برسد دروغ ميگويد.
۵۰- از همه مهمتر واقعا باور ندارد //to be, its up to me if its// اگر قرار است باشد بر عهده من است.